راشدانصاری
کد خبر: ۸۴۵۹۰۳
تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۱:۰۹ 05 May 2020

سوار بر موتورسیکلت در سطح شهر به دنبال شکار سوژه بودم. البته سوژه برای نوشتن طنز، نه چیز دیگری!
سر چهار راهی رسیدم که مشاهده کردم چهارپنج مامور راهنمایی و رانندگی به طرفم حمله کردند. نفر اولی که سرباز بود، گفت:" مدارک لطفا". بین خودمان باشد، گواهی نامه ی موتور که نداشتم و گواهی نامه ی ماشین هم به دردشان نمی خورد. علاوه بر این ، کلاه ایمنی هم نداشتم. فقط کارت موتور داشتم.
در حال جستجو در جیب هایم بودم که مثلا مدارک دارم. به هر حال بقیه مامورها هم نفس نفس زنان رسیدند. دورم حلقه زدند.راه فراری وجود نداشت. درست شبیه گوزن یالدار خسته ای بودم که در محاصره ی تعدادی گرگ گرسنه است.
در این لحظه فکر بکری به نظرم رسید.ماسکم را برداشتم و تعدادی سرفه ی خشک کرونایی کردم! سرفه کردن همانا و تار و مار شدن مامورها همان! باور بفرمایید تا فاصله ی صد متری ماموری دیده نمی شد.

 

انتهای پیام/*

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار