به گزارش تابناک قم، حدود ساعت 11 رفتم سراغش. چند باری نشانی گفتهشده را رفتم و برگشتم ولی نانوایی را پیدا نکردم. کبابی، جگرکی، آرایشگاه مردانه و فلافلی مغازههایی بود که به چشم میآمد اما از مغازه حاج اسماعیل خبری نبود. دست آخر از سیبزمینی فروش سر کوچه سیدان کمک خواستم و او همراهیام کرد. جلوی در مغازه با لهجه شیرین قمی گفت: «ایناهاش، حاج اسماعیل سنگک فروش اینجاس؛ البته الآن کارش تمون شده، مغازشو قلف کرده» بعد با سکهای که در دست داشت چند بار به شیشه مغازه حاج اسماعیل زد و گفت: «حاجی این حاج خانوم اومده درباره کارت پی جور شه.»
حاج اسماعیل خودکار، پیرمرد 55 - 60 ساله سنگک فروش صاحب مغازه کوچکی است که وقتی از مردم قم سراغ این خوراکی خوشمزه را بگیرید، آدرس مغازه او را میدهند. قدیمیهای قم میگویند بیشتر از 70 سال پیش فردی به نام مرتضی در ابتدای خیابان چهارمردان مغازهای داشت که مردم برای خرید سنگک از صبح زود، مقابل مغازهاش صف میکشیدند. در کنار سنگک، حلیم هم پخت میشده، اما این غذای سنتی کم کم فراموش شده و هر جایی تهیه نمیشود.
قدیمترها بعضی سنگک فروشهای دوره گرد این خوراکی سنتی را در کوچهپس کوچههای شهر میفروختند. این سالها هم پسران «مرتضی» شغل پدر را ادامه میدهند. باسابقهترین پسر آن مرحوم، حاج اسماعیل است که با خوشرویی پذیرفت تا در مغازهاش به گفتوگو بنشینیم.
سردی هوا که دستانم را کرخت کرده بود با گرمای مغازه بخار گرفتهاش که بوی مطبوعی داشت، گرم شد. حاج اسماعیل رفت پشت پیشخوان مغازه کوچکش و شروع کرد به جابجاکردن در دیگهای بزرگی که مایع قهوهایرنگ روشنی داخل آن را حال قل قل بود.
کفگیر چوبی شبیه سهتار روی دیوار نگاهم را جلب کرد. پرسیدم حاج آقا این کفگیر چیه؟ در حالی که ظرفها را جابهجا میکرد، لبخندی زد و گفت: «باباجون کفگیر نیست، اسمش ملاقه است. وقتی سنگک از پخت بلبلی به مرحله دوم پخت میرسد، با این ملاقهها هم میزنیم تا هم ته نگیرد و هم خوب کوبیده و له شود.»
چرا سنگک؟
کارش که تمام شد آمد جلوی پیشخوان و گفت: «خب در خدمتم.» از او خواستم درباره شغلش بگوید، اینکه چند سال به شغل پخت سنگک مشغول است و اصلاً چرا این غذای سنتی و قدیمی را به این نام صدا میکنند.
پیاله کوچکی از سنگریزههای رنگی، شبیه سنگریزههای آکواریوم جلوی من گذاشت و گفت: این سنگک است، این دانههای ریز نوعی حبوبات است که در مناطق سردسیر کشت میشود.
شهرهایی مثل خرمآباد و آذرشهر زیاد از این دانهها کشت میشود، ولی بهترین سنگک که ما استفاده میکنیم از اقلید فارس خریداری میشود. بار خشک سنگک کیلویی 2 هزار تومان و سنگک شسته کیلویی 4 هزار و 500 تومان برای ما تمام میشود، ولی من کیلویی 3 هزار و 500 به مردم میفروشم تا هم از مزه و طعمش لذت ببرند و هم دعای خیر پشت سرم باشد. چون اعتقاد دارم که کاسب باید دست به خیر باشد و جنس خوب و باکیفیت به مردم بدهد تا خدا به پولش برکت بدهد.
مردم شهرهای دیگر این غذای سنتی را به نام «عدسی» میشناسند، برای همین از حاج اسماعیل پرسیدم چه فرقی بین سنگک و عدسی است؟ حاج اسماعیل گفت: هم مواد اولیه و هم نحوه پخت این 2 با هم فرق دارد. عدسی از عدس بومی یا عدس معمولی تهیه میشود اما سنگک از دانههای خاصی تهیه میشود، برای همین ظاهر و طعمش هم متفاوت است.
غذایی که حضرت زهرا(س) به فرزندانش میداد
همین طور که با حاج اسماعیل صحبت میکردم، مردی جوان وارد مغازه شد و با سلام و علیک گرم گفت: «حاجی سنگک داری، قد 4 تومن میخوام؟» حاج اسماعیل هم ظرفی یکبار مصرف برداشت و مشغول پرکردن آن شد. بعد از راه انداختن کار مشتری گفت: ببخشید باباجون، صبحها مغازه را تا 9 - 10 میبندم و بعد مشغول پخت برای روز بعد میشوم، الآن میبینند مغازه باز است مراجعه میکنند، من هم نمیتوانم مردم را دستخالی رد کنم.
دوباره به ادامه صحبتش پرداخت: پخت سنگک سنتی از قدیم و ندیم فقط در قم به این شکل بوده و هنوز هم ادامه دارد. در شهرهای دیگر هم از این دانهها استفاده میکنند ولی طرز پخت آن را نمیدانند، برای همین است که نمیتوانند به سنگکی که در قم پخت میشود دست پیدا کنند. البته این را هم بگویم که سنگک قضیهاش فرق میکند . از قدیم میگفتند این غذا منتسب به حضرت زهرا(س) است. قدیمیها میگویند حضرت زهرا(س) وقتی غذایی برای بچههایش در خانه نداشت از این دانهها برای فرزندانش تهیه میکرد و میپخت. برای همین، بیماران هم با نیت درمان از این غذا مصرف میکنند. البته اگر این غذا برای معده کسی سنگین باشد با کره مصرف میکنند.
میگوید: پدرم کبابی داشت ولی در زمستانها مردم سنگک مصرف میکردند، برای همین من هم از همان کودکی با این شغل آشنا شدم. الآن هم 32 سال است که به این کار مشغولم. 11 سال اول خیابان چهارمردان مغازه داشتم ولی چون کوچک بود به اینجا آمدم. برادرم هم 15 سال است وارد این کار شده است.
غذای دورهمی برای قمیها
سنگک غذای بسیار مقوی و مغذی است و همه بیماران که قند خون یا چربی خون هم دارند میتوانند از آن استفاده کنند. این غذای سرشار از آهن تا ساعتها آدم را سیر میکند ، برای همین در وعده غذایی صبحانه مصرف میشود. حاج اسماعیل میگوید: در روزهای تعطیل که خانوادهها دور هم هستند، مشتری این غذا بیشتر میشود. گاهی بیش 200 نفر برای تهیه سنگک مراجعه میکنند و گاهی وقتها هم کمتر، ولی خدا را شکر کار پربرکتی است. او در مورد چگونگی پخت سنگک میافزاید: از ساعت 5 صبح سنگک را بار میگذارم. البته قبل از شروع به پخت باید سنگکها ریگشور شوند، چون خود این دانهها شبیه سنگ هستند و نمیتوان آن را مثل حبوبات پاک و سنگها را جدا کرد، برای همین با ریگشورکردن سنگریزهها جدا میشود. مرحله اول پخت هم از 5 صبح تا غروب است که به آن میگویند بلبلی. مواد تهیه شده، بعد از غروب، کوفته و له میشود و تا صبح روز بعد طول میکشد تا خوب جاافتاده شود که به آن میگویند سنگک. فروش آن هم از صبح روز بعد انجام میشود. در واقع برای هر دیگ سنگک 24 ساعت زمان لازم است. البته بعضی بارهای سنگک زودپز و بعضی دیرپز است.
بیحوصلگی جوانها در پخت سنگک
تعداد کم سنگکی در شهر قم با وجود پرطرفداربودن آن سبب شد تا از حاج اسماعیل بپرسم چرا جوانان به سمت این شغل گرایش ندارند در حالی که آوازه این غذای خوشمزه مردم را از راههای دور، آنهم صبحهای زود به خیابان چهارمردان میکشاند؟ او در پاسخ به این سئوال میگوید: زحمت تهیه این غذا خیلی زیاد است و بیخوابی زیاد دارد. جوانهای این دوره و زمانه آنقدرها حوصله ندارند، اگرچه خودم راه پدرم را ادامه دادم اما خدا 3 دختر به من داده و مادرشان...صحبتش را قطع کرد.
لحظهای اشک در چشمانش جمع شد و چانهاش شروع به لرزیدن کرد. نفس عمیقی کشید ولی هر چه تلاش کرد نتوانست مانع جاری شدن اشکهایش شود. «مادر بچهها 2 هفته است عمرشان را به شما داده» و دوباره شانههای مردانهاش لرزیدن گرفت. چند لحظهای سکوت کرد تا دوباره بتواند به صحبتش ادامه دهد. ورود یک مشتری بهانه خوبی بود تا بتواند حال و هوای حاج اسماعیل سنگکپز را تغییر دهد. بعد از راه انداختن مشتری دوباره به صحبتش ادامه میدهد: سالروز شهادت حضرت زهرا(س) یا به مناسبتهای دیگر، برای مراسم زیارت عاشورا که پنجشنبهها برگزار میشود، سنگک بین مردم توزیع میکنند. گاهی وقتها برای 500 تا 1000 نفر سنگک میپزم، برای همین خدا روزیام کند میروم پای دیگ و برایشان سنگک میپزم.
منبع: همشهری