دکتر وحید ضیایی
سوز سرمای اردبیل که به تنت می خورد ، با همه ی نوستالژیای خزانی و زمستانی این شهر ، کنار صبح های یخ زده و عصر های بورانی ، کنار لبو فروشی های رنگ وارنگ و سنگ فرشهای دهن لقی که تا زانو خیس گل آبت می کند ، کنار آه سرد انبوه بیکاران قهوه خانه نشین در امتزاج دود قلیان و بخار سفید بی خیالی ها ، کنار گنبد های به برف نشسته و پیر مرد های کلاه پوش و کلاه فروش ، کنار همه چیزی که اسم اردبیل را دارد : هفت چشمه ی به اشک نشسته اش ، تا میادین کوچکش ، با نام های بزرگ ، کنار باغی که دیگر ملی نیست و قامت ساختمان هایی که حق درخت های کهن سال را ، سالهاست خورده اند ... بگذریم ...
کنار این همه - با یک دهن آواز گردو فروش - عده ای مثل من ، منتظر یک واقعه ی بزرگند که با بوران اردبیل همواره می آید !
که شال و کلاه کنی هر روز و تا بن دندان پشمینه پوش ، از آن ور دریاچه ی مظلوم از شوراب گذشته ، بگذری و از سراشیبی و سر بالایی های بلندی شهر ، به آخر های آن که برسی ، در محوطه ی بزرگ کناری آن ، حس غریبه ای را بگیری که بعد سالی به دهکده اش برگشته و راه دهکده را شوسه و مردمان را دیر و دور از آن می بیند ... دیر و دور ... که نمایشگاه بین المللی ( . ) میزبان غریب ترین ، بی کس ترین ، مظلوم ترین ... ( اغراق به نظر نیاید ) میهمان سالانه ی شهر است ... یار مهربانی که شعار روشنفکران و میز آرای نمایندگان و پز دکان داران فرهنگی و غریبستان فرهنگیان و صحرای برهوت بازاریان و ... کالای مفقود سبد خانوار ایرانی ست ...
و همه اینها یعنی جمله سازی برای انشایی که غلط نگاشته می شود ...
■
نمایشگاه کتاب اردبیل ، بر خلاف نمایشگاه های استانی دیگر ، که محل فروش و شناساندن کتاب نویسندگان و ناشران اقصی نقاط کشور است ، هر سال در اردبیل به گل می نشیند و از همان سالی که گاری کتاب ها ، در سرمای زیر صفر درجه ، موجب فرار ناشران بزرگ و کوچک از دوبارگی این آیین متین شد ، همراه با بی خیالی و بی برنامگی مسوولین فرهنگی استان و عدم رغبت عموم مردم ، به اسفناک ترین وضع خود برگزار می شود ... تجربه هر سال شکستی ست که مدام تکرار می شود و متولیانی که گویا اخبار خشونت و تهدید و قتل و ترور شخصیت افراد را به ، خوش خبری فرهنگی ترجیح می دهند ، مثل هر سال در پایان هفته برگزاری ، پرونده ی کتاب را می بندند تا احتمالن ، شوراهای فرهنگی و ریش سفیدان کتاب کوش شهر ، به فردایی نیامده امید ببندند و در خبرگزاری ها و روزی نامه ها پی تیتر های دهن پر کنی برای پست های آینده باشند ...
■
این متن به هیچ وجه قصد زیر سوال بردن شخص یا دستگاه فرهنگی خاصی را ندارد ، چرا که معتقدیم نیاز به کتاب ، یک نیاز همگانی ست و تا لزوم پرداخت و بهینه سازی اجراییات یک امر فرهنگی در کل جامعه درک نشود ، از تک دست ها صدایی بر نمی خیزد ... به هر حال ناچاریم به تدبیر و امیدواریم به فردا ها ...
■
- برگزاری نمایشگاه کتاب اردبیل به منوال کنونی جز صدمه به صورت فرهنگی شهر چیز دیگری نیست
- لزوم برنامه ریزی این نمایشگاه در سطح کلان با هماهنگی افراد درجه اول سیاسی و فرهنگی شهر در پای کار آوردن ادارات و سازمان ها و مشارکت عمومی برای سوق دادن احاد مردم به این امر حیاتی نکته ایست که هر سال مورد غفلت قرار می گیرد .
- کتاب حاصل ادبیاتی ست که آداب و ادب می آموزاند ... شاید برگزاری موفق چنین برنامه های ضروری فرهنگی ، به آداب محروصه پروری و ادب حیات سیاسی و اجتماعی و شهروندی مردمان این سرزمین کهن کمکی نماید .
- فرار شخصیت های مهم فرهنگی و فرزندان علمی از این شهر ازدیاد قهوه خانه نشین های دود مند ، به جای شهروندان قانون مند ، بد اخلاقی های سیاسی و بی ادبی های رایج در گفتار و نوشتار برخی خواص و در نهایت سرخوردگی بسیاری از مادران و پدران فرهنگ دوستی که اردبیل را محلی برای زندگی بهتر و فرهیخته تر فرزندان خود در آینده ی دور و نزدیک می پندارند ، تنها بخشی از صدمات پشت گوش اندازی ها و اهمیت ندادن ها به مقوله ای ست که در استان های همجوار جزو مهمترین رویداد ها تلقی می شود .
- از بزرگان و اولیا و اوتاد و ریش سفیدان بی شمار شهر طلب یاری و آمرزش داریم ..