مرور روزنامه‌های سه شنبه ۳۰ آبان
اصلاح فرمول بازنشستگی، افزایش حملات حزب‌الله لبنان علیه رژیم صهیونیستی، اهواز در تسخیر سیلاب، نهضت مسکن به ۲ روایت، طغیان زیرپوستی دیابت نوع ۲ در کشور، اعتراف رژیم صهیونیستی به خودزنی در ۷ اکتبر، باران آمد، نت رفت، عدم تصویب FATF چه تأثیری بر اقتصاد کشور می‌گذارد؟، خط قرمز اصلاح طلبان کجاست؟ و تنش چند مجهولی در منطقه از مواردی است که موضوع گزارش‌های خبری و تحلیلی روزنامه‌های امروز شده است.
کد خبر: ۱۱۳۹۰۷۱
تاریخ انتشار: ۳۰ آبان ۱۴۰۲ - ۰۸:۵۴ 21 November 2023

به گزارش «تابناک» روزنامه‌های امروز سه شنبه ۳۰ آبان ماه در حالی چاپ و منتشر شد که تراژدی مرگ بیمار در سایه کمبود و بی‌انگیزگی پرستار، وضعیت خوب ذخایر ارزی، ماجرای افزایش سن بازنشستگی چیست؟، رویای کودکان غزه زیر بمباران‌های اسرائیل در صفحات نخست روزنامه‌های امروز برجسته شده است

 
 


در ادامه تعدادی از یادداشت‌ها و سرمقاله‌های منتشره در روزنامه‌های امروز را مرور می‌کنیم: 

با «100هزار شیبا جایزه» معامله رو شروع کن!✅
دریافت جایزه
تبلیغ

yektanet
 

 

 

ناکارآمدی ابتکار‌های آمریکا در جنگ غزه 


جلال خوش‌چهره طی یادداشتی در شماره امروز ابتکار با عنوان ناکارآمدی ابتکار‌های آمریکا در جنگ غزه نوشت: جنگ خونبار در غزه بی‌وقفه ادامه دارد و احتمال گسترش آن در سطح منطقه هر لحظه قوت می‌گیرد. این درحالی است که هنوز ابتکار موثری که بتواند به این جنگ نابرابر پایان داده و یا آن را در نقطه‌ای - هرچند موقت - باز ایستاند، فرصت عمل نیافته است. دلیل آن روشن است؛ همه نگاه‌ها به ابتکاراتی دوخته شده که به گونه‌ای به واشنگتن سپرده شده است.
واشنگتن، اما برخلاف تجربه میانجی‌گرانه‌اش در جنگ‌های ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ اعراب و اسرائیل، حالا فاقد دو ویژگی است: نخست؛ بحران مشروعیت و اعتبار به عنوان طرف میانجی نزد به ویژه طرف‌های فلسطینی. این مهم وقتی برجسته شد که واشنگتن در جنگ کنونی به‌گونه‌ای کم بدیل در بکارگیری معیار‌های دوگانه‌اش در قبال اسرائیل و فلسطینیان، خواسته یا ناخواسته، ولی در موضعی روشن در هیئت دفاع کامل از اسرائیل قرار گرفت. مهم‌تر این که دولت‌های منطقه در برخورد با ابتکار‌های واشنگتن اکنون از انتخاب‌هایی متفاوت از دوران جنگ سرد برخوردارند.
دوم؛ فقدان مذاکره کننده‌ای معتبر، با نفوذ و تأثیرگذار بر نگرش هریک از بازیگران موثر در فرایند جنگ کنونی اعم از فلسطینیان، اسرائیل و دیگر دولت‌های منطقه. علاوه‌براین واشنگتن به رغم آرایش نظامی خود در منطقه و استمرار تلاش‌های دیپلماتیک، نتوانسته هیچ یک از طرف‌ها را تسلیم سیاست «اراده مبتنی بر قدرت» خود کند. به این ترتیب دو چشم انداز قابل پیش بینی است؛ ادامه جنگ و گسترش آن تا بیرون از مرز‌های غزه یا سرانجام با نگاه به هزینه‌های جنگ، همه طرف‌ها تن به مدیریت لحظه‌ای بحران دهند. به نظر می‌رسد راه حل دوم قابل دسترس‌تر باشد؛ آن هم هنگامی که همه طرف‌ها دریافته‌اند تحولات جاری فراتر از محاسباتی است که پیش از این در تصور آنان قرار داشت. در این صورت آیا باید در انتظار تئوری یک «قطعه زمین» در برابر «یک قطعه صلح» بود؟ این وضع آیا می‌تواند به استقرار آرامش در منطقه بینجامد یا مانند ایده «آتش بس موقت» خواهد بود که اسرائیل تنها آن را در جنگ کنونی می‌پذیرد.
ایده‌آل اسرائیل برای توقف جنگ، تحمیل مذاکره به فلسطینیان و به تبع آن طرف‌های عربی به شکلی است که طرف مقابل حق چانه‌زنی خود را کنار گذاشته و بپذیرد که فلسطینیان در تکه زمینی کوچک به گونه عاریه‌ای، مطرود و زیر تهدید و اقتدار امنیتی اسرائیل در غزه و بخشی از کرانه باختری تن به صلح اجباری دهند. هدف اسرائیل این است که فلسطینیان نوستالوژی کشور مستقل فلسطینی را کنار بگذارند و در سیاست‌های توسعه طلبانه ارضی تل‌آویو هضم شوند. این نگرش در تضاد با همه آن چه هست که فلسطینیان در همه دهه‌های گذشته در پی آن بوده‌اند. تحمیل چنین وضعی به معنای تحمیل حقارتی دوباره برای کشور‌های عربی نیز هست که از نیمه دوم قرن گذشته تا دهه نخست قرن میلادی حاضر برپیکر آنان پوشانده شده است. البته نباید فراموش کرد که مشارکت دولت‌های عربی در امر فلسطین همواره شکلی تاکتیکی داشته تا این که بخواهند به آن آرمانی یا ایدئوژیک بنگرند.
جنگ غزه، اتفاقی نبود که پیش بینی وقوع آن بعید باشد، اما چگونگی شروع آن با غافلگیری همراه بود. همین غافلگیری و پیامدهایش، کار چگونگی پایان آن را با پیچیدگی‌های سخت روبرو کرده است. اسرائیل جنگ کنونی را فرصتی برای تثبیت موقعیت خود و گسترش آن دانسته ودر این راستا عمل می‌کند. تل‌آویو برخلاف گذشته کمتر به خطراتی می‌اندیشد که نتایج جنگ‌های گذشته‌اش با اعراب با آن‌ها روبرو شد. واشنگتن، اما مدیریت جنگ کنونی را در استراتژی کلان خود دنبال می‌کند. این استراتژی بر اهدافی گسترده‌تر از منطقه خاورمیانه و بلکه در چارچوب منازعه دیپلماتیک خود با روسیه و رقابت‌هایش با چین و در این‌حال تنش‌هایش با ایران تمرکز دارد. ماجراجویی ادامه‌دار اسرائیل، خطری جدی برای اهداف استراتژیک و کلان واشنگتن خواهد بود. واشنگتن می‌داند که اسرائیل برخلاف تظاهر به قدرتمندی‌های نمایشی خود، از ظرفیت برابر میان «بحران‌زایی» و «بحران‌زدایی» برخوردار نیست. از این رو لازم است آن را در نقطه‌ای از ماجراجویی‌هایش متوقف کند. همین‌جا فاصله واشنگتن با تل‌آویو آغاز شده و ممکن است واشنگتن را به اتخاذ سیاست‌هایی وادارد که مطلبوب نظر اسرائیلی‌های افراطی نباشد. اما پیش از آن لازم است واشنگتن اعتبار از دست رفته خود را در منطقه بازیابی کند. این کار محتاج ابتکاری سازنده با حضور مذاکره‌کنندگانی قدرتمندتر از «آنتونی بلینکتن» خواهد بود.
واشنگتن ناظر جنگ بی‌وقفه‌ای است که احتمال گسترش آن تا بیرون از مرز‌های غزه هر لحظه قوت می‌گیرد. شکل کنونی جنگ، اهداف کلان و استراتژیک واشنگتن را در معرض تهدید قرار می‌دهد.

 

آینده سیاست منطقه‌ای آمریکا 


امیرعلی ابوالفتح طی یادداشتی در شماره امروز خراسان با عنوان آینده سیاست منطقه‌ای آمریکا نوشت: همزمان با ادامه حملات بی وقفه اسرائیل به غزه، پرسش‌ها درباره ماهیت دقیق حمایت ایالات متحده از جنگ غزه افزایش یافته است. چند روز پیش سخنگوی پنتاگون اعلام کرد پهپاد تهاجمی یمنی ساقط شده توسط ناوشکن یو‌اس‌اس توماس هادنر در دریای سرخ، به سمت اسرائیل شلیک شده بود. این دومین باری است که آمریکایی‌ها تایید می‌کنند مانع هدف قرارگرفتن اسرائیل توسط نیرو‌های مقاومت منطقه شده‌اند. پس از عملیات طوفان الاقصی، آمریکایی‌ها از افزایش نیرو‌های نظامی و توان تهاجمی خود در خاورمیانه و پایگاه‌های دریایی مجاور خبر دادند. در آغاز جنگ بسیاری از ناظران می‌گفتند چکمه‌های آمریکایی روی زمین غزه نخواهند نشست، اما اکنون در این باره شواهد متفاوتی وجود دارد. صرف نظر از این که ایالات متحده در خاورمیانه چتر حمایتی نظامی برای اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی فلسطین ایجاد کرده و بخش مهمی از نیرو‌های مقاومت منطقه را مشغول نگه داشته است تا اسرائیل تمرکز بیشتری بر جنگ غزه داشته باشد و حتی صرف نظر از این که آمریکا چه تسلیحات ممنوعه‌ای برای اسرائیل تامین می‌کند، این ایالات متحده آمریکاست که در هر حال، بازنده میدان سیاست در منطقه غرب آسیا خواهد بود. اما چرا؟ سناریوی اول: برد اسرائیل. در این سناریو، اسرائیل با مشت آهنین موفق می‌شود حماس را نابود کند یا آن را به شکل موثری از کار بیندازد و مشکل امنیتی غزه را برای مدت زمان مشخصی، برطرف کند. با این حال، این اقدام بدون کشتار هولناک فلسطینیان – آن گونه که اکنون نیز در جریان است – حاصل نمی‌شود. در نتیجه، آمریکا به عنوان حامی و شریک اسرائیلی‌ها در نسل کشی غزه، از نظر افکار عمومی مسلمانان منطقه غرب آسیا شناخته خواهد شد؛ رخدادی که به جایگاه منطقه‌ای آمریکا لطمه جدی می‌زند. ضمن این که به موازات خشم افکار عمومی منطقه از همراهی آمریکا بابت کشتار فلسطینیان، ملت‌ها و دولت‌های منطقه به طور تدریجی از آمریکا رویگردان می‌شوند و فرصت برای رقبای بین المللی آمریکا از جمله چین و روسیه به منظور تحکیم موقعیت خود در منطقه فراهم می‌شود. از سوی دیگر، پیروزی اسرائیل بر غزه از طریق راه انداختن حمام خون، لطمه مهلکی به جایگاه رهبری اخلاقی آمریکا در جهان می‌زند، جایگاهی که یکی از ارکان ابرقدرتی آمریکا در حوزه قدرت نرم به شمار می‌آید. سناریوی دوم: باخت اسرائیل. در این سناریو اسرائیل موفق نمی‌شود به اهداف اصلی خود در جنگ غزه که از کار انداختن قدرت حماس و رفع تهدیدات امنیتی از جانب غزه است، دست یابد. در این صورت، باز هم آمریکا در پیشبرد برنامه‌های خود در منطقه غرب آسیا دچار مشکل می‌شود. اول این که اسرائیلی‌ها مسئولیت ناکامی خود در غزه را متوجه سیاست متناقض آمریکا در منطقه خواهند کرد و دوم این که کشور‌های منطقه، ناکامی اسرائیل را به پای ضعف آمریکا می‌گذارند. به عبارت دیگر، هر دو طرف جنگ خونین غزه به این نتیجه می‌رسند که قدرت اثرگذاری آمریکا بر تحولات منطقه رو به افول و ضعف گذاشته و واشنگتن قادر نیست منافع خود و نزدیک‌ترین متحد خود یعنی اسرائیل را تامین کند. در نتیجه، کشور‌های منطقه به طرف قدرت‌های نوظهور مانند چین و روسیه متمایل‌تر خواهند شد. از سوی دیگر، شکست اسرائیل در جنگ غزه، رادیکالیسم صهیونیستی را در داخل اسرائیل و داخل آمریکا شدت خواهد بخشید و این دو جریان در اقدامات هماهنگ، تلاش خواهند کرد در برابر سیاست‌های منطقه‌ای دولت آمریکا بیش از پیش سنگ اندازی کنند. نتیجه این که، اسرائیل در جنگ غزه چه برنده باشد و چه بازنده، سیاست منطقه‌ای آمریکا برای حداقل یک دهه در غرب آسیا در مسیر شکست حرکت خواهد کرد.

 


جدال نابرابر با بورس


مریم محبی طی یادداشتی در شماره امروز جهان صنعت با عنوان جدال نابرابر با بورس نوشت: بالغ بر سه سال است که سهامداران بازار سرمایه، در جدالی نابرابر با تورم، مغلوب اوضاع اقتصادی کشور شده‌اند. به دنبال توصیه‌های فراوان مسوولان، مبنی بر مولد بودن بازار بورس، سهامداران با هدف مشارکت در فعالیت‌های اقتصادی کشور، از فرصت‌های سرمایه‌گذاری در بازار‌های موازی و غیرمولد سرمایه، چشم پوشیده و به سرمایه‌گذاری در این بازار ملی روی آورده‌اند.

از این رو بازار بورس، نه تنها بازدهی مناسبی نداشته است، بلکه در بسیاری از نمادها، بازدهی منفی داشته و باعث زیان سهامداران شده است. این در شرایطی است که تحریم‌های ظالمانه نیز شرایط اقتصادی سختی را به مردم ایران تحمیل کرده و شاهد شدیدترین شیب تورم طی سه دهه گذشته بوده‌ایم؛ بنابراین عدم بازدهی مناسب از یک طرف و کاهش ارزش پول ملی از طرف دیگر باعث شده است تا میزان مشارکت مردم در بازار سرمایه به کمترین میزان خود از سال ۱۳۹۹ برسد.

عواملی مانند قیمت‌گذاری‌های دستوری، قدرت نفوذ نهاد‌هایی مانند شورای رقابت و سازمان حمایت مصرف‌کنندگان و تولید‌کنندگان، تغییر رویه‌های تخصیص ارز، تغییر مستمر نرخ خوراک صنایع و سایر تصمیمات ناگهانی و کارشناسی نشده در کنار برداشت‌های اشتباه از عملکرد این بازار، باعث شده است تا بیشترین آسیب نصیب سهامداران خرد در این بازار شود. در کنار شرایط سخت اقتصادی، عدم اقتدار و عدم تلاش مدیران سازمان بورس باعث شده است تا بازار بورس به یکی از بدنام‌ترین بازار‌های مالی، برای سرمایه‌گذاری در کشور تبدیل شود. سهامدار از یک طرف، به واسطه تورم پایدار، شاهد کاهش ارزش واقعی نقدینگی است و از طرف دیگر به دلایل متعدد مانند مداخله‌های هدفمند، پیش‌بینی‌پذیر نبودن اقتصاد و عدم شفافیت داده‌های اقتصادی، سرمایه خود را حبس‌شده در بازار سرمایه می‌پندارد.

بازار سرمایه ایران نیز در روال طبیعی، محکوم به تبعیت از تورم و شرایط اقتصادی است، ولی آنچه امروز باعث شده تا بازار سرمایه از مسیر و روال طبیعی خود خارج شود، شیوه حکمرانی بر این بازار است. شرایط حاکم بر بنگاه‌های اقتصادی، متفاوت با شرایط حاکم بر اقتصاد کشور نیست، ولی آنچه امروز در بازار مشاهده می‌شود، عقب‌ماندگی ناشران بازار سرمایه از رشد دارایی‌ها به واسطه تورم است. به عبارت ساده‌تر، بازار سرمایه حتی به میزان تورم نیز رشد نداشته. با یادآوری این موضوع که بازار سرمایه به عنوان حلقه اتصال بین سرمایه‌گذار و سرمایه‌پذیر، نقش بی‌بدیلی را در اقتصاد کشور عهده‌دار است و می‌تواند به راحتی باعث ایجاد رونق و شکوفایی در اقتصاد کشور شود، به این مهم اشاره می‌کنم که عدم تمایل سهامداران خرد در مشارکت در بازار سرمایه، فرآیند تامین مالی بنگاه‌های اقتصادی را با چالش جدی مواجه خواهد کرد.

اثرپذیری این بازار از تصمیمات ناگهانی مانند سیاست‌های انبساطی و انقباضی پولی، میزان و نحوه عرضه اوراق مشارکت در بازار، چندنرخی کردنو یا سرکوب نرخ ارز، همواره مورد توجه فعالان بازار سرمایه بوده است، ولی به نظر می‌رسد متولیان بازار سرمایه، در راستای حمایت از اهالی این بازار، تلاش جدی برای شفاف‌سازی در این زمینه نداشته‌اند. بر همین اساس بازار سرمایه که می‌تواند به عنوان یکی از شاهراه‌های تامین مالی مورد نیاز بنگاه‌های اقتصادی کشور، حضوری فعال در انتقال سرمایه به بخش‌های مولد و نهایتا امحای نقدینگی خلق‌شده در بازار پول داشته باشد، به واسطه سیاست‌های اشتباه، از مسیر طبیعی خود خارج شده است؛ بنابراین رکود حاکم بر بازار بورس، نه‌تن‌ها باعث آسیب رساندن به سرمایه‌های سهامداران خرد شده، بلکه هزینه تامین مالی برای بنگاه‌های اقتصادی را هم بالاتر برده است.

ناگفته نماند در بسیاری از مواقع، شاهد تلاش‌هایی برای بهبود اوضاع ناصواب بازار سرمایه بوده‌ایم. به عنوان مثال در اقدامی متفاوت سیاستگذار، با هدف ایجاد تحرک در بازار سرمایه، اقدام به تشکیل صندوق‌های حمایتی از بازار کرده است، ولی این اقدام نیز به دلایل متعدد مانند تضاد منافع ساختاری، در بهبود شرایط بازار بورس مفید نبوده است. از دیگر اقدامات، فعالیت‌های بازارگردانی یا به رسمیت شناختن معاملات الگوریتم‌ها در بازار سرمایه بوده که امروزه خود تبدیل به یکی از تهدید‌های جدی بازار شده‌اند؛ لذا تصمیماتی که اخیرا با هدف حمایت از بازار توسط سیاستگذار اتخاذ شده است، صرفا رویکرد خبردرمانی داشته و به نظر می‌رسد اثرات بلندمدت این تصمیمات به درستی مورد مطالعه قرار نگرفته باشد. شاید زمان آن فرا رسیده باشد که بگوییم‌: بازار بورس، برای احقاق حقوق سهامداران خرد و خروج از مسیر فرسایشی فعلی، بیشتر از هر زمان دیگری نیازمند حکمرانی خوب است.

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار